مطالب گذشته(3) - حاشیه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم از خدا بترسید که چه بسیار آرزومند که به آرزوى خود نرسید ، و سازنده‏اى که در ساخته خویش نیارمید ، و گردآورنده‏اى که به زودى گردآورده‏ها را رها خواهد کرد و بود که آن را از راه ناروا فراهم آورد ، و حقى که به مستحقش نرساند ، از حرام به دست آورد و گناهش بر گردنش ماند . با گرانى بار بزه ، باز گردید ، و با پشیمانى و دریغ نزد پروردگار خود رسید . « این جهان و آن جهان زیانبار ، و این است زیان آشکار . » [نهج البلاغه]
3  حاشیه  4

مولانا جلال الدین (چهارشنبه 87/3/29 :: ساعت 4:14 عصر )
جلال الدین رومی بلخی ، مشهور به مولوی،604-672 ه. ق، شاعر و عارف و حکیم ایرانی مقیم آسیای صغیر (و بهمن سبب معروف به رومی)، که همه ی آثارش به زبان فارسی است و طریقه ی مولویه را که دنباله ی آن هنوز در ترکیه ی امروز موجود است تاسیس کرده است .

زندگی نامه

مولوی در بلخ بدنیا آمد. پدرش بهاءالدین ولد، که در آن شهر مسند تدریس و فتوی داشت، بسبب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه هنگامی که جلال الدین کودک بود، از بلخ بیرون آمد  و سرانجام رخت به قونیه هجرت کرد  و آنجا ماند تا وفات یافت (628 ه. ق). هنگام وفات پدر، جلال الدین 24 ساله بود، و بر جای پدر به وعظ و فتوی پرداخت. چندی بعد برهان محقق ترمذی از خراسان به قونیه آمد و جلال الدین جوان را تحت ارشاد و تربیت خویش گرفت و او را یک چند به حلب و دمشق فرستاد، و تدریجاً با معارف صوفیه آشنائی تمام داد. تا چند سال ی بعد از وفات (638 ه . ق) برهان محقق، جلال الدین همچنان در مسند تدریش مستقر بود تا آنکه شمس انقلابی روحانی در وجود او پدید آورد که ترک مسند تدریس و فتوی گفت و این امر سبب نارضائی و خشم شاگردان  مولانا شده ،  مرید و مراد را سرزنشها کردند، و عاقبت شمس تحت فشار مریدان مولانا، بعد از آنکه به دمشق سفر کرد (643 ه . ق) ، کوشید یک چند خود را از مولانا دور نگهدارد و ممکن نشد و عاقبت به قونیه بازگشت (644 ه. ق)، اما چندی بعد به ناگاه ناپدید شد (645 ه.ق)  و افسانه ای شایع گشت که بدست مریدان مولانا کشته شده است. این شایعه ، بی شک ، در عهد حیات مولوی وجود نداشته است، و بعدها به وجود آمده ؛ زیرا بعد از غیبت شمس ، چندین بار مولوی به جستوی او به دمشق سفر کرد، اما از آن گمشده نشانی نیافت. بعد از آن، مولانا مسند تدریس و فتوی را ترک گفته به تربیت صوفیه و مراقبت باطن پرداخت. ارتباط و اتصال او با شیخ صلاح الدین فریدون زرکوب و سپس تعلق و ارتباط با حسام الدین چلبی در این دوره از عمر (647 – 672 ه .ق) یک چند او را سخت مشغول داشت، و در واقع مقداری از غزلیات دیوان شمس بنام همین صلاح الدین زرکوب گفته شده و مثنوی هم که مهمترین اثر عرفانی ادب فارسی است به خواهش و تشویق حسام الدین چلبی بوجود آمده است.

وفات مولانا در جمادی الاخر سال 672 ه . ق در قونیه و در پایان بیماریی که ظاهراً تب محرقه بوده است روی داد. شیخ صدرالدین قونوی بر جنازه ی وی نماز خواند، و جسد او را در نزد تربت پدرش که موسوم به باغ سلطان یا ارم باغچه بود دفن کردند. و بنائی هم بنام قبه ی خضرا ، به نفقه ی بزرگان عصر و مریدان ، بر تربت او پدید آوردند، که آنجا مدفن خانوادگی احفاد وی شد، و تاکنون قریب 50 تن ا زاحفاد وی در آنجا دفن شده اند، و آنجا هم اکنون در شهر قونیه دایر و مزار و مطاف دوستداران عرفان و آثار مولاناست.

آثار

آثار مولوی شامل نظم و نثر است ، و در آنها تعداد اندکی ابیات عربی و ترکی و یونانی نیز هست. اما عموماً آثار وی  به زبان فارسی است. آثار منظومش عبارتند از (1) مثنوی مشهور به مثنوی مولوی و مثنوی معنوی؛ (2) دیوان غزلیات معروف به دیوان کبیر یا کلیات شمس؛ (3) مجموعه ی رباعیات منسوب به مولانا (چاپ اسلامبول ؛ 1312 ه . ق )، شامل 1659 رباعی ، که بعضی از آنها بظن قوی از او نیست. آثار منثورش عبارتند از فیه ما فیه؛ مجالس سبعه؛ و مکتوبات.

عقاید و آراء

تعلیم جلال الدین که در مثنوی از زبان نی بیان می شود، در حوصله ی تلخیص نمی گنجد. به اعتقاد وی انسان مبدا و اصلی دارد که ، منشا وحدت و اتحاد است، اما دور افتاده و جدا مانده است، و هدف تمام مساعی و مجاهدات وی آن است که بار دیگر به "اصل" خویش راجع شود. این طلب "وصل" که جز طلب "اصل" نیست، راه نیل بدان تمسک به شریعت و گذر از طریقت است، تا نیل به حقیقت، که هدف وصل همان است، حاصل آید. ازین رو مولوی به شرعیت، که وسیله ی تهذیب و ریاضت نفس است، اهمیت خاص می دهد؛ نه ترک شریعت و تسلیم به شطحیات صوفیه را توصیه می کند، و نه گرایش به فقر و عزلت و رهبانیت را تبلیغ می نماید. مرد کامل را کسی می داند که جامع صورت و معنی باشد، و وجود زن و فرزند را نیز حجاب را ه نمی شناسد، و درست مثل یک متکلم، اما به کمک قیاسات تمثیلی و تشبیهات شاعرانه، در تایید و اثبات عقاید و مبانی قرآن و اهل شریعت اهتمام می ورزد، و قضایائی مانند حقیقت توحید، واقعیت روح، کیفیت حشر و نشر، و حدود جبر و اختیار را موافق مذاق اهل شریعت تبیین می کند. با اینهمه، لب و مغز شریعت را عبارت از عشق می داند، و محبت را ، که سبب تزکیه و تربیت دل است، موثرترین عامل در تهذیب نفس می شمرد، و مهمترین وسیله برای نیل به معراج روح که وصول بدان ، غایت سیر اهل طریقت و مودی به کشف و اخذ حقیقت است، می خواند و جذبه ی حق را برای این راه شرط اصلی می شناسد. با اینهمه، عشق را ، خواه "این سری" (یعنی مبنی بر مجاهده ) باشد و خواه "آن سری" (یعنی مبنی بر جذبه)، رهبر و مودی به حقیقت، که در آن رنگ و دورنگی و نزاع و اختلاف لفظی را جایی نیست، می شمارد، و این معانی را به کمک حکایات و تمثیلات در مثنوی با بیانی قوی روشن می کند.

 در باب اخلاق و تربیت نیز نکته سنجیهای بدیع دارد. سرچشمه ی خوشیها را جان می شمارد، و لذات معنوی را که قابل سلب و انتزاع نیست و برذات جسمانی، که فانی است، ترجیح می دهد ، و در طریقت ، ریا و خود پرستی را به مثابه ی بند و زنجیر آهنی می شناسد، و حتی علم و دانش را، اگر سبب مزید عجب و پندار شود، فضیلت نمی شمارد و حجاب راه می داند . بنابراین، اخلاص و پاکی نیت را هم در علم و هم در عمل ، لازم می داند، و تاکید می کند که انسان باید در اعمال خود جز به خدا نظر نداشته باشد، و معتقد است تا وقتی نظر انسان از غبار هوی و شهوات نفسانی زدوده نشود، به حقیقت که در واقع روشن و آشکار است، نایل نخواهد شد. بدینگونه، اخلاق نیز در تعلیم مولوی وسیله ای است برای تهذیب صوفیانه، و وی بدین ترتیب ، شریعت و اخلاق و طریقت را برای نیل به حقیقت که غایت مطلوب و اصل و مبدا وجود است به منزله ی وسیله می شمارد.

منبع: تبیان


¤ نویسنده: متین


خیام از دانشمندان و حکما و ریاضی‌دانان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. در دوران حیاتش به شاعری شهرت نداشته و بیشتر او را به عنوان ریاضی‌دان، منجم و طبیب می‌شناخته‌اند. در کتاب چهار مقاله از او به عنوان منجم یاد شده است و نویسنده تاریخ بیهقی از خیام به عنوان دانشمند و فیلسوف یاد می‌کند.

قدیمی‌ترین کسانی که از خیام به عنوان شاعر سخن گفته‌اند: «شهرزوری» و دیگر «شیخ نجم‌الدین رازی» می‌باشند. شهرت خیام در ادبیات به جهت سرودن رباعی است. قالبی که در چهار مصراع کوتاه، بلندترین مفاهیم را بیان می‌کند. او افکار و اندیشه‌های فلسفی را با زبانی شیوا و روان و دلکش بیان می‌کند. شک نیست که شاعران فارسی زبان پیش از خیام به سرودن رباعی پرداخته‌اند اما پس از خیام قالب رباعی در اختیار محتوای خیام‌وار قرار می‌گیرد. کلامش سراسر شورانگیز، لطیف، ساده و روان است؛ نه تکلفات قصیده سرایان در آنها دیده می‌شود و نه استعارات و مبالغات شاعران عصر. از سراسر آنها بوی صدق و صفا شنیده می‌شود. صدق و صفای کسی که ریا ورزی و پرده‌پوشی نمی‌کند و هر چه را به حس و عقل خود در می‌یابد بدون بیم و هراس و بی‌هیچ روی و ریا بیان می‌دارد.

از دیگر  خصایص خیام ذوق لطیف و حس شدید اوست، با اینکه قصد شاعری ندارد از دیدن مناظر زیبای طبیعی و گل و سبزه و شام و بامداد، مهتاب و ابر و باران بی‌اختیار طبعش به اهتزاز در می‌آید و در ضمن تفکراتی که دارد با دو کلمه به آنها اشاره می‌کند. چنانکه عالمی از صفا و طراوت در نظر جلوه‌گر می سازد.

خیام در وصف طبیعت به همان اندازه که احتیاج دارد با چند کلمه کوتاه محیط و وضع را مجسم و محسوس می‌کند، آن هم در زمانی که شعر در زیر تاثیر تسلط عرب، یک نوع اظهار فضل و تملق گویی خشک و بی‌معنی شده بود و شاعران کمیابی که ذوق طبیعی داشتند برای یک گلبرگ و یا یک قطره‌ی ژاله به قدری اغراق می‌گفته‌اند که انسان را از طبیعت بیزار می‌کردند. در حقیقت می‌توان گفت که طبیعت و ذکر عناصر آن در رباعیات خیام وسیله‌ای است برای دستیابی به هدفی والاتر، ابزاری که از آن برای بیان افکار و عقاید فلسفی خود به خوبی بهره می‌جوید. سخن نمی‌گوید مگر برای اینکه نکته‌ای را که به خاطرش رسیده ابراز کند. دنبال سخنوری و لفاظی نیست. همه مستغرق فکر خویش است و به ایجاز وکم سخنی که شیوه اوست اکتفا می‌کند.

آنجا که با دیدن ویرانه‌های کاخ بهرام و لانه گزیدن آهوان و روبهان در آن به یاد عظمت گذشته شاهان بزرگ می‌افتد که امروز از آن هیچ برجای نمانده است، به بزرگان و تمام آدمیان هشدار می‌دهد که زندگی ظاهری بشر با همه شکوه و جلالش تمام خواهد شد و حتی چه بسیار تمدن‌های بزرگی که امروزه تنها نامی از آنها بر جای مانده است:

آن قصر که بهرام در او جام گرفت              آهو بچه کرد و رویه آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر            دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

و یا با شنیدن نغمه فاخته که در شبی مهتابی در ویرانه‌های تیسفون «کوکو» سرداده است و از گذشتگان یاد می‌کند؛ در جست و جوی شاهان و شکوه خفته در خاک آنان است:

آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو                      بر در گه او شهان نهاندی رو

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای                        بنشسته همی گفت که کوکو کوکو؟

خیام با لطافت و ظرافت مخصوصی که در نزد شعرای دیگر کمیاب است طبیعت را حس کرده و با یک دنیا استادی آن را وصف می‌کند. او روزی بهاری با هوایی معتدل را توصیف می‌کند که باران، گرد از رخسار گل‌های باغ شسته و بلبل در چنین هوای لطیفی و در کنار گل زرد به نغمه سرایی پرداخته و از او می‌خواهد که با خوردن می او نیز رنگ رخساره را سرخ نماید.

روزی است خوش وهوا نه گرم است و نه سرد                   ابراز رخ گلزار همی شوید گرد

بلبل به زبان حال خود با گل زرد                                           فریاد همی کند که می‌باید خورد

در ادب فارسی از ایام جوانی به بهار زندگی بسیار یاد شده است اما خیام به طرز زیبایی از سپری شدن جوانی و رسیدن ایام پیری سخن می‌گوید و آن را به پرنده طربناک و تیزپردازی مانند می‌کند که آمدن و رفتن آن را کس متوجه نمی‌شود:

افسوس که نامه جوانی طی شد                     و آن تازه بهار زندگانی دی شد

آن مرغ طرب که نام او بود شباب                      فریاد ندانم که کی آمد کی شد؟

گاه از دیدن ابر بهاری و گریستن آن بر سر سبزه و گل‌ها به یاد زندگی و مرگ آدمی می‌افتد و با خود چنین زمزمه می‌کند که پس از مرگ چه کسی بر سبزه و خاک وجود ما خواهد گریست:

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست                       بی‌باده گلرنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست                    تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟

و یا با تماشای لاله سرخ رو و بنفشه سیه جامه به یاد سرخی خون شهریاران و خال رخ مهروبان می‌افتد و می‌گوید:

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده است                    از سرخی خون شهریاری بوده است

هر شاخ بنفشه کز زمین می‌روید                        خالی است که بررخ نگاری بوده است

شاعر آنگاه که می‌خواهد از سپری شدن سریع عمر و گذشت ایام سخن گوید از آب و باد مدد می‌جوید؛ آبی که از جویبار می‌گذرد و دیگر نمی‌توان آن را باز آورد و یا بادی که به سرعت از دشت می‌گذرد. این مضمون در شعر شاعران عرب و ایرانی و... فراوان آمده است اما آنچه خیام می‌گوید با دیگران متفاوت است:

این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت                چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت                          روزی که نیامده است و روزی که گذشت

و این مصداق کلام  حضرت علی (ع) می‌باشد که می‌فرماید: مومن حسرت دو لحظه را نمی‌خورد، یکی گذشته که از دست داده است و دیگری آینده که نیامده است و تنها به فکر حال است.

سبزه کنار جویبار او را به یاد فرشته خوبی خفته در خاک می‌اندازد که او از این سبزه روییده است و از این رو می‌خواهد که سبزه‌ها را به احترام خفتگان در خاک پایمال نکنیم:

هر سبزه که بر کنار جویی رسته است                    گویی زلب فرشته خویی رسته است

با بر سبز سبزه تا به خواری تهی                             کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است

یکی دیگر از عناصر طبیعت که خیام در اشعار خود از آمدن مدد جسته است «خاک» می‌باشد. خاکی که آدمی از آن آفریده شده است و به آن باز می‌گردد.

«و خلقنا الانسان من الطین».

او خاکی را که در زیر پای رهگذران لگدکوب می‌شود رخسار و اندام زیبارویی می‌داند که در آن خاک مدفون گشته است و یا خشتی که در بنای کنگره ایوان به کار رفته است انگشت و سرصاحبان قدرتی می‌بیند که زمانی مالک آن بنای پر جلال و شکوه بوده‌اند. آری! خیام این چنین برای شاه و گدا را در مقابل مرگ بیان می‌دارد:

خاکی که به زیر پای هر نادانی است                     کف صنمی و چهره جانانی است

هر خشت که بر کنگره ایوانی است                       انگشت وزیر یا سر سلطانی است

گویندگان دیگر نیز در اشعار فراوان به این معنی توجه کرده‌اند. قصیده معروف خاقانی «هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان» تماما بدین مضمون سروده شده است.

خیام در جایی دیگر از همین خاک سخن می‌گوید که با دستان توانگر کوزه‌گر، تغییر شکل داده و در جامه‌ای دیگر خود را نشان می‌دهد:

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار                     بر پاره گلی لگد همی زد بسیار

و آن گل به زبان حال با او می گفت             من همچو تو بوده‌ام مرا نیکو دار

در کار گه کوزه گری رفتم دوش                  دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگه یکی کوزه برآورد خروش                      کو کوزه گر و کوره خر و کوزه فروش

در مجموع از آنچه گفته شد در می‌یابیم که خیام بسیار خوب توانسته است از جلوه‌های گوناگون و رنگارنگ طبیعت و مخلوقات در بیان افکار و اندیشه‌های  فلسفی خود بهره گیرد. رباعیات او به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده است که هر کسی را شیفته آهنگ و تشبیهات زیبای آن می‌نماید، خیام قدرت ادای مطلب را به اندازه‌ای رسانیده که گیرندگی و تاثیر آن حتمی است و انسان را به حیرت می‌اندازد. زبان ساده او به همه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال ایجاز به بهترین طرزی شرح می دهد.

نفوذ کلام، آهنگ دلفریب، نظر موشکاف، وسعت قریحه و فکر، زیبایی بیان، سرشاری تشبیهات ساده و از همه مهمتر استفاده بسیار لطیف و ظریف او از عناصر طبیعت از ویژگی‌های شاخص اشعار اوست به طوری که امروزه هر ایرانی رباعی را با خیام می‌شناسد.

نویسنده: لیلا خلوتی- کارشناس‌ارشد زبان و ادبیات فارسی


¤ نویسنده: متین


فقط ایران (چهارشنبه 87/3/22 :: ساعت 5:10 عصر )
 چند ماه اخیر شاهد فشار عربها با حمایت امریکا و انگلیس جهت تغییرنام خلیج فارس و تسخیر 3 جزیره مهم اقتصادی کشور عزیزمان توسط کشور کوچک امارات(قدمت این کشور به 30 نمی رسد) بوده ایم .سخنان روسای کشورهای عربستان .بحرین عمان و در راس انها امارات متحده عربی یک سو و سخنان تکان دهنده چند روز پیش بشار اسد رئیس جمهور سوریه که در تمامی کانالهای عربی از جمله الجزیره پخش شد از سوی دیگر .قسمتی از ادعای اقای اسد را با هم میخوانیم :

"ایشان در حمایت کشورهای عربی به کرار اشاره نمود که سوریه تمامی تلاش خود را جهت تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی و نیز تغییر مالکیت جزایر 3 گانه به امارات خواهد نمود و بانک مرکزی تمامی هزینه جنگ روانی علیه ایران را تقبل نموده و تمامی نیروی خود را در وزارت فن اوری اطلاعات این کشور جهت رسیدن به این نیل بکار خواهد گرفت .البته اقای اسد جنگ فیزیکی علیه ایران را به دلایل کاملا روشن به صلاح ندانستند."

مرکز امنیتی دلتا (یک شرکت کامپیوتری)جهت نشان دادن اعتراض شدید ایرانیان و مسلمانان ایرانی به این اقدام نا بخردانه کشور سوریه تمامی وبسایت هایی که ارتباطی با سخنان اقای اسد داشتند را مورد حمله قرار داد (ازجمله وبسایت وزارت ارتباطات و فن اوری اطلاعات .وب سایت بانک مرکزی سوریه و مجمع سران عرب ) تیم به طور کامل به سایت ها دسترسی داشته و برای اولین هشدار روز چهارشنبه 1387/03/01 مصادف با 2008/05/21 ساعت 22:10 دقیقه اقدام به تغییر صفحه وب سایت وزارت فن اوری اطلاعات کشور نمود .شایان ذکر است تیم به کلیه بانک های اطلاعاتی و حسابهای ارزی بانک مرکزی این کشور دسترسی داریم و در صورت ادامه تحریکات روانی توسط این کشور اقدام به صدمه رساندن خواهد نمود . هک شدن این 3 وبسایت که یکی از انها دیفیس و به ثبت رسیده است به گوش مسئولان کشور سوریه رسیده و از انها خواسته شده تا تمامی موارد بازدارنده را انجام دهند و نگذارند مهم ترین وبسایتشان هک شود .این کار جهت نشان دادن قدرت ایران و ایرانی درهمه موارد بوده است

¤ نویسنده: متین


دلیل عمر کمتر آقایان نسبت به خانم ها(طنز) (چهارشنبه 87/3/22 :: ساعت 2:7 عصر )


اگر در خانه بمانید و کارهای خانه را انجام بدهید...شما یک مرد لوس و مامانی هستید
اگر به شدت کار کنید...برای او اهمیت قائل نیستید که برایش وقت صرف نمی کنید
اگر به اندازه کافی کار نکنید...مفت خوری هستید که به درد هیچ چیز نمی خورید

اگر او یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشد...شما قصد بهره کشی اقتصادی از او را دارید
اگر شما یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشید...بهتر است تنبلی را کنار بگذارید و کار مناسب تری پیدا کنید

اگر شما شغل بهتری گرفتید...پارتی بازی شده
اگر او شغل بهتری بگیرد...به خاطر توانایی های بالایش بوده

اگر به او بگویید که چقدر زیباست...این نشان دهنده خواست های جنسی شماست
اگر سکوت کنید و چیزی نگویید...این بی اهمیتی شما را نسبت به او می رساند

اگر گریه کنید...آدم بی عرضه ای هستید
اگر گریه نکنید...بی احساس و بی عاطفه هستید

اگر بدون مشورت با او تصمیم بگیرید...شما یک متعصب خودخواه هستید
اگر او بدون مشورت با شما تصمیم بگیرد...یک خانم لیبرال و آزادمنش است

اگر از او خواهش کنید که به خاطر شما کاری را که دوست ندارد انجام دهد...این امر سلطه جویی و دیکتاتور بودن شما را می رساند
اگر او از شما یک چنین درخواستی داشته باشد...انجام آن لطف و مرحمت شما را می رساند

اگر از هیکل و اندام زیبایشان تعریف کنید...منحرف هستید
اگر تعریف نکنید...شما را هم جنس باز تلقی می کنند

اگر به خودتان برسید...خودبین و از خودراضی هستید
اگر این کار را انجام ندهید...یک فرد ژولیده و نا مرتب هستید

اگر برای او گل بخرید... این کار را برای دستیابی به چیزهای دیگر انجام داده اید
اگر نخرید...احساسات او را درک نمی کنید

اگر به پیشرفت های خود افتخار کنید...انسان جاه طلبی هستید
اگر این کار را نکنید...اصلا بلندپرواز نیستید

اگر او سر درد داشته باشد...خسته است
اگر شما سر درد داشته باشید...می خواهید به او بفهمانید که دیگر دوستش ندارید


¤ نویسنده: متین


حجاب و مد (یکشنبه 87/3/19 :: ساعت 1:59 صبح )

امروزه توجه ی زیادی در گوشه و کنار جهان به مد می شود. طی یک تحقیق توسط سازمان ملی زنان و سازمان دموکرات زنان در مراکش مشخص شده است که تعداد زیادی از دختران جوان مراکش حجاب را انتخاب می کنند، فقط  بخاطر اینکه تابع مد باشند.

 

بسیاری از این غیر مسلمانان هیچ چیز از اسلام نمی دانند اما سعی می کنند به تقلید از زنان مسلمان پوششان را مثل آنها بکنند. عده ای از آنها روسری و مانتو می پوشند و عده ی دیگری چادر اسلامی بر سر می کنند و امروزه حجاب اسلامی در مراکش مد شده است.

 

خیلی ها از این مد پیروی می کنند و بسیاری از دختران غیر مسلمان مراکشی به این مد علاقه مند شده اند و خیلی از خانواده های مراکشی مخالف این طرز لباس پوشیدن فرزندانشان هستند اما جوانان به این مد علاقه مند شده اند و روسری و چادر های اسلامی با رنگهای متفاوت می پوشند.

 

منبع : «واحد خبر مرکزاطلاعات و آمار شورای فرهنگی اجتماعی زنان »


¤ نویسنده: متین


زنى به نام «اسکناس» (یکشنبه 87/3/19 :: ساعت 1:46 صبح )
زنى به نام «اسکناس» چندى قبل با مراجعه به اداره ثبت احوال و ارائه تقاضاى تغییر نام گفت: 45 سال پیش در روستایى دورافتاده در خانواده اى فقیر به دنیا آمدم. پدرم نام مرا که یازدهمین فرزند خانواده بودم «اسکناس» گذاشت. کم کم متوجه شدم اسم عجیب و غریبم با همه همبازى هایم فرق دارد. خاطره تلخ نخستین روز مدرسه را هنوز به یاد دارم. آن روز وقتى سر کلاس، معلم روستا اسم مرا خواند، همه بچه ها به خنده افتادند و من با گریه به خانه برگشتم. بارها به خاطر اسمم مورد تمسخر دیگران قرار گرفتم. این مشکل در تمام عمر عذابم مى داد و همیشه از این که کسى اسمم را بپرسد وحشت داشتم. حتى وقتى به بانک مراجعه مى کردم، نگاه تعجب انگیز مشتریان و کارمندان بانک آزارم مى داد.

 

 خیلى وقت ها به ناچار خودم را به اسم دیگرى معرفى مى کردم تا روابط دوستانه ام تحت تأثیر این نام قرار نگیرد. حتى یکى، دو بار خواستگارانم وقتى متوجه اسمم شدند، با آنکه شرایط مان خیلى نزدیک بود از ادامه ی راه منصرف شده و با دید تمسخر به من و خانواده ام نگاه کردند. نام «اسکناس» دردسرهاى زیادى برایم داشته است.

 

زن آهى کشید و ادامه داد: 15 ساله بودم که برادر یکى از دوستانم مرا به خاطر نام عجیبم مورد تمسخر قرار داد و این ماجرا دعواى شدید خانوادگى را همراه داشت. در جریان این درگیرى فهمیدم پدرم کارگر زحمتکشى بوده که با کشاورزى روى زمین هاى اجاره اى شکم خانواده ی پر تعدادش را سیر مى کرده است. به همین خاطر هیچ وقت اسکناس در خانه نداشته و همیشه رؤیاى پولدار شدن در سر داشته است. شوق و علاقه پدرم به داشتن اسکناس و نگه داشتن آن به طور ثابت در خانه براى رهایى از فقر و فلاکت باعث شد تا پدر، مرا «اسکناس» بنامد تا شاید به برکت تولدم و تکرار و تلقین این نام، وضع مالى خود و خانواده دگرگون شود.

 

 کم کم خواهران و برادران بزرگترم به خانه بخت رفتند و خود به خود فشار مالى خانواده کمتر شد. پدر هم به خاطر سادگى و صفاى وجودش باور کرد بهبود اوضاع به خاطر نام من و حضور همیشگى «اسکناس» در خانه اش است. با این که از داشتن این اسم در عذاب بودم و آن را نمى پسندیدم، به خاطر باورهاى پدر این رنج را تحمل کرده و دم برنیاوردم.

 

تا این که پس از ازدواج و تشکیل زندگى صاحب سه فرزند شدم. پدرم هم بر اثر سکته قلبى و کهولت سن درگذشت.

 

زن غمگین سرى تکان داد و گفت: فرزندانم نیز بارها با اعتراض به اسمم، مرا نزد دوستان و همکلاسى هایشان به نام دیگرى معرفى کردند. اما پس از مرگ پدرم هم به خود اجازه نمى دادم روى حرف او حرفى بزنم و اعتراضى کنم. تا این که مدتى قبل پسرم هنگام بازى در زمین فوتبال به خاطر برخورد آرنج یکى از دوستانش با گیجگاه سرش بى هوش شد و روى زمین افتاد. سه شبانه روز بیدارى و مراقبت از پسرم در بیمارستان را با دعا و مناجات پشت سرگذاشتم و دست به دامان حضرت فاطمه(سلام الله) شدم و براى شفاى پسرم از درگاه خداوند به ایشان توسل کردم. فرزندم پس از چند روز به طور معجزه آسایى از مرگ نجات یافت و از حالت اغماء خارج شد. بنابراین تصمیم گرفتم با ادا کردن نذرم اسمم را تغییر دهم. چون به این نتیجه رسیدم «اسکناس» داشتن یا نداشتن مهم نیست، بلکه بزرگترین نعمت سلامتى است. از طرفى پدرم هم در قید حیات نیست و من که تاکنون به احترام او این همه سختى را تحمل کردم، دلیلى براى حفظ این نام عجیب نمى بینم.

 

 با طرح تقاضاى این زن در هیأت حل اختلاف اداره ثبت احوال و تکمیل فرم درخواست، هیأت کارشناسى با بررسى این موضوع که نام «اسکناس» در فهرست اسامى نامناسب و مغایر با جنسیت متقاضى است، درخواست وى را پذیرفتند. آنها داشتن اسمى شایسته و نیکو را حق این زن دانستند و پس از انجام اقدام هاى مقدماتى شناسنامه وى را براى تغییر نام به محل صدور آن ارسال کردند. بدین ترتیب نام این زن پس از 45 سال تغییر کرد.

 

منبع : روزنامه ایران


¤ نویسنده: متین



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 6
مجموع بازدیدها: 79314
 

»» درباره خودم
 

»»فهرست موضوعی یادداشت ها
 

»» آرشیو نوشته های قبلی
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک
 
 

»» دوستان من
 

»» لوگوی دوستان من
 



سیستم افزایش بازدید